شنبه, ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

ضرورت عبور از دیپلماسی محدود؛

پایان سیاست ها و تجربه های تکرار شدۀ ناکارآمد

 

 

 

کاج پرس - ضرورت عبور از دیپلماسی نامحدود

نوشته منصور انصاری - پژوهشگر سیاسی اقتصادی - 23/ 05/ 1400

 

 

اولین موضوعی که بعد از اندیشه وچاره جویی برای حل مشکلات ویرانگر نارسایی های معیشتی مردم توام با مقابله همه جانبه و جدی با کووید 19 که دامنگیر جهان و کشور ما شده است و اگر نخواهیم بگوییم خداحافظ تعامل جهانی، ضرورت روی آوری به تنش زدایی و تعامل جهانی به عنوان پدیده های اجتناب ناپذیر در عرصه دیپلماسی خارجی نه فقط به این خاطر که جزء الزامات سیاست ورزی خلاق در جهان کنونی است، بلکه به این دلیل که بسیاری از نظریه پردازان سیاسی بر این باورند که تسریع در حل این دو معضل یعنی معیشت و کرونا حداقل در این مقطع از وضعیت کشور رابطه مستقیم با تعاملی نواندیشانه و متفاوت با کشورهای مختلف جهان دارد زیرا به پایان سیاست ها و تجربه های تکرار شده ناکارآمد رسیده ایم.

 

 

 

محدود کردن دیپلماسی کشور در مناسبات با کشورهای چون چین، روسیه، هند و چند کشور غیر موثر کوچک و بزرگ دیگر یعنی گروهی از کشورهای قدرتمند غیر غربی در کناربعضی کشورهایی که از آنها حمایت می کنیم و برایمان هزینه دارند- آن هم نه در چارچوب پیمان های قابل اتکا یا مناسبات تعهدآور- راه به ناکجاآباد دیپلماسی خارجی است و نوعی از دیپلماسی که حرص و ولع بعضی از این کشورها را به گونه ای تحریک کند که با کارت ایران برای مصالحه و یا امتیازگیری از غرب استفاده کند، الزاما نمی تواند در ساختار سیاسی کشور و دیپلماسی خارجی آن ثبات پایدار، اقتدار و قدرت ایجاد کند.

 

 

 

این مناسبات وقتی می تواند ایران را در شرایط بُرد بُرد قرار دهد که کشورهای شرق احساس خطر کنند که ایران هر آن می تواند بازیگری خود را در این یا آن مناسبات و رابطه محدود و بعضا محتوم تغییر دهد. دیپلماسی حتی در عصر سیاست های موسوم به قایق های توپ دار تاکنون هنر بازیگری و بر پایه چرخش مناسبات به گونه ای بوده است که دشمن، رقیب یا دوست خارجی نتواند به روشنی و قاطعیت دست شما را بخواند و همیشه این گونه محاسبه کند که ممکن است بازیگری که الان در کنار اوست یا در مقابلش قرار دارد، می تواند نقش خود را به گونه ای دیگر ایفا کند که موجب تغییر مناسبات سیاسی اقتصادی فی مابین شود.

 

 

 

به عبارتی در دیپلماسی خارجی هیچ دوست و دشمن ابدی وجود ندارد، حتی بعضی از رئالیسم های افراطی معتقد به آنارشی بودن مناسبات و روابط بین المللی، می گویند اصلا نمی توان یک تعریف جامع و مانع از دوست و دشمن یا مثلا متحد استراتژیک، ارائه دارد مگر در پیمان های راهبردی چند جانبه کاربردی.

 

 

صحنه عکس معروف رویگردانی آشکار ترامپ رئیس جمهور آمریکا در اجلاس کشورهای عضو ناتو که تمام کشورهای عضو رو به سوی پرچم این پیمان دارند و به آن نگاه می کنند گرچه از نظر بسیاری از ناظران سیاسی یک اتفاق ساده و فنی به شمار رفت ولی از منظر سیاست مداران کهنه کار و عکاس زبده و آگاهی که این عکس را شکار کرد نوعی گلایه و اعتراض این رئیس جمهور جمهوری خواه آمریکا از عملکرد اقتصادی و سیاسی خانم آنجلا مرکل، صدر اعظم قدرتمندترین کشور اروپا بود.

 

 

زیرا در زمانی که آمریکا خود را درگیر دو جنگ گسترده با هزینه ای بالغ بر 6 تریلیون دلار در سالهای 2001 و 2003 در افغانستان و عراق کرده بود، چین به عنوان یک رقیب در عرصه رقابت های هژمونیک، 8 تریلیون دلار از تجارت بین المللی برای کشورش درآمد ایجاد کرد و موازی با آن متحددینش همانند خانم آنجلا مرکل با استفاده از نظریه "نومنطقه گرایی" در قالب طرحی به نام ویشگراد تمام کشورهای بلوک شرق رها شده از سیطره سیاسی و اقتصادی شوروی سابق را در یک نظام بازسازی صنعتی و اقتصادی سازماندهی کرد که در نتیجه آن میلیاردها دلار نصیب کشور آلمان شد، موضوعی که در کل مفت سواری کشورهای اروپایی در شرایطی نامیده شده که متحد آنان یعنی آمریکا در خاورمیانه خود را درگیر دو جنگ کاهنده و پرهزینه کرده بود که گفته می شد به ترغیب تشویق و نظرات همسو این متحدین و پیمان ناتو صورت گرفت.

 

 

به عبارتی واضح تر به رغم عکس های رنگ و وارنگ اجلاس های G7 و دست دادن های صمیمانه میان این غول های بزرگ صنعتی و اقتصادی و پشت لبخندهایشان تضاد منافع جدی به ویژه در حوزه اقتصادی وجود دارد، یعنی در ژئوپلیتیک نومنطقه گرایی با هژمونی آمریکا برای این گروه از کشورهای بزرگ صنعتی همراهی، پذیرش و همسوی وجود دارد ولی در ژئواکونومیک های منطقه ای و فرامنطقه ای شکاف های تجاری و سهم بری مبنای بسیاری از برخوردها میان آنان است.

 

 

 

البته بسیاری از مردم عادی جهان فقط ظاهر برخوردهای صمیمانه و هم سویی سیاسی این کشورها در رسانه های خبری جهان را مشاهده می کنند، قصد این است که گفته شود حتی در میان کشورهای هم پیمان و همسو وقتی مسائل اقتصادی پیش می آید در جهت تقویت اقتصادهای ملی خود رقابت و نوعی تضاد برای بهره مندی بیشتر وجود دارد.

 

 

اگر از این مصادیق دیپلماسی عینا موجود در بخشی از صحنه دیپلماسی جهانی عبور کنیم و به اصل بحث یعنی دیپلماسی خارجی ایران بازگردیم باید گفت نباید با دست های از پشت بسته شده و مناسبات محدود و بعضا محتوم، وارد صحنه واقعی جنگ دیپلماتیک جهانی که در لایه های زیرین لبخندها، دست دادنها، اجلاس ها و رفت و آمدها نهفته است، شویم.

 

در توضیح بیشتر مفهوم دیپلماسی باز، فارغ از محدویت های خود ساخته ایدئولوژیک مرتبط با مناسبات بین الملل؛ کافی است کتاب 750 صفحه ای "چین" نوشته هنری کیسینجر سیاست مدار ورزیده و کهن سال آمریکایی را ورق بزنیم که چین چگونه با ادبیات و سیاست چپ روانه توسعه خود را در کنار کشورهای جنوب محروم از دستاوردهای جهانی شدن قرار می دهد، ولی در عمل از کوچکترین سود حاصل از مناسبات با غرب چشم پوشی نمی کند.

 

در این کتاب درس آموز و از قول هنری کیسینجر آمده است چینی ها در مذاکرات فوق محرمانه و طی 40 سفر این سیاست مدار به چین با زبان دیپلماتیک و به کرات به او می گویند به شعارهای ما توجه نکنید ما برای رفاه مردم به رغم تضاد منافع با آمریکا حاضر به هر فعالیت سودآور با آمریکا و غرب هستیم و بارها به هنری کیسینجر می گویند جنگ ما با آمریکا اقتصادی است و در صدد پیشی گرفتن از غرب برای دست یابی به هژمونی جهانی در سال 2025 هستیم.

 

 

 

چینی ها و کادرهای طراز اول حزب کمونیست با زبان بی زبانی و در دیپلماسی پنهان خود موضوع هژمونی جهانی را نه در قدرت نظامی برتر، بلکه تجارتی گسترده متکی بر هوش مصنوعی، مالکیت فکری، انرژی های نو، تولید کالاهای تجاری و صادراتی با کیفیت و قیمت های رقابتی در جهان و بهره گیری بهینه از 700 رشته علم و فناوری هسته ای دنبال می کنند، به همین دلیل چین با بررسی وضعیت زندگی مردم در سال های بعد از 2000 میلادی بر آن شد با رویکردی کاملا متفاوت و در یک برنامه 30 ساله طی سه دهه حداقل سطح رفاه 700 میلیون نفر از جمعیت یک میلیارد و 407 میلیون نفری خود را آنچنان ارتقا دهد که مردم این کشور به رغم نبودن آزادی های سیاسی و مدنی همانند آزادی های غرب به رفاه مطلوب برساند و شادمانه و با لبخند و رضایت به سر کارهای خود بروند.

 

 

 

چین با تحقیق و مطالعه دریافت نباید تجربه میدان تیان آن من را دنبال و تبدیل به گسترش بیشتر سرکوب کند. چین دریافت اگر برای مردم کمتر آزادی و اینترنت پر سرعت هست، حداقل باید رفاه متناسب و تا حدوی همطراز با استانداردهای کشورهای توسعه یافته صنعتی به وجود آورد. چین در این مسیر حرکت خود را آغاز کرده است و اینک در دهه سوم توسعه رفاه عمومی به سر می برد و خواستار شادی بیشتر مردم در طول روز برای روحیه بهتر است و آنرا برنامه ریزی کرده است، از سوی دیگر گیتی یعنی در آمریکا شاهد غلبه و پذیرفته شدن نظرات فیلسوفان و نظریه پردازان معاصر سرشناسی چون کریستوف لاین و جوزف نای در سیاست خارجی آمریکا هستیم.

 

 

کریستوف لاین با اشاره به آنچه قبلا رئیس جمهور بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا یعنی آیزنهاور گفته بود که "دلیلی وجود ندارد که آمریکا به عنوان قدرت برتر نظامی جهان الزاما باید در موضع پدرسالارانه وارد مداخلات هر کجا و هر جایی بشود"، می گوید آمریکا دچار نوعی توهم خود بزرگ بینی مبالغه آمیز شده است و به اسم یک سری ارزش های آمریکایی بدون توجه به زیان های اقتصادی، وارد مداخلاتی می شود که نه تنها موجب تحکیم موقعیت هژمونیک این کشور نخواهد شد بلکه افول هژمونی آمریکا را در پی دارد.

 

در کنار این نظریه، جوزف نای نظریه شطرنج سه بعدی را مطرح می کند که ضمن تاکید بر قدرت برتر نظامی آمریکا به عنوان بعد اول شطرنج به بعد دوم یعنی اقتصاد اشاره دارد و از بعد سوم به عنوان زباله دان دنیای امروز شامل قاچاق انسان، مهاجرت های گسترده در نقاط مختلف جهان ناشی از درگیری های منطقه ای، اقدامات سایبری مخرب یا جرایم سازمان یافته، هکرها، تروریسم، پول شویی، مناقشات منطقه ای و موارد متعدد دیگر یاد می کند و آمریکا را از مداخله و مقابله با آنها ،آن هم به تنهایی بر حذر می دارد و تاکید می کند، آمریکا نباید به تنهایی خود را درگیر این موارد به صورت نظامی و لشکر کشی کند به جای آن با تصویب قوانین و مقررات بین المللی بازدارنده و کنترل کننده لازم الاجرا با کمک اقتصاد قدرتمندش و در چارچوب قدرت نرم ، با کمترین هزینه و تلفات انسانی به بازسازی هژمونی در حال افول خود، بپردازد.

 

 

به خاطر بیاوریم بعد از بوش پدر، آمریکا وارد هیچ جنگ منطقه ای توام با اشغال هیچ کشوری نشده است، حتی اوباما در مورد لیبی به رغم آنکه آسیبی که در ارتباط با سفارتخانه اش دید، گفت اگر ناتو به لیبی برود ما هم خواهیم آمد و به تنهایی وارد لیبی نمی شویم، حتی ترامپ نامتعارف و نامتعادل نیز وارد هیچ جنگی نشد.

 

 

 

خروج نیروهای آمریکا از افغانستان و در پی آن به زودی از عراق توسط "بایدن دمکرات" علاوه بر ناموفق بودن مبتنی بر همان نظر جوزف نای است که تئوری اعمال قدرت نرم را مطرح می کند.

 

 

این روزها در آستانه سقوط کابل و در پی آن فاجعه انسانی و شکست سیاست های دوگانه آمریکا در این نقطه از جهان هستیم، تقریبا همانند آنچه در سایگون اتفاق افتاد، یک بار دیگر آمریکا دریافت پایان عصر برتری نظامی برای کسب هژمونی است.

 

در جمع بندی نهایی و با این مقدمه باید گفت دولتی جدید و همسو با سایر نهادها و مولفه های قدرت بر سر کار آمده است و در آستانه رای اعتماد کابینه از مجلس است به نظر نمی رسد در وضع کنونی اقتصاد آسیب دیده از تحریم ها و ناتوان و ضعیف شده قادر باشد فقط با اتکا به منابع اقتصاد شکننده و ناپایدار داخلی در مدت کوتاه موضوع معیشت و مقابله با کرونای عالمگیر را حل کند و از رشد اقتصادی منفی خارج و به یک اقتصاد با رشد قابل قبول در آن حد که مردم تاب تحمل ناملایمات را داشته باشند، دست یابد.

 

 

واقعیت این است جامعه ملتهب و عصبانی است، اعتماد عمومی مردم به وضع موجود به شدت کاهش یافته است، لذا تسریع در تعاملات جهانی، تنش زدایی در یک دیپلماسی چابک توام با گفتمان توسعه در داخل، دست یابی به ارزهای بلوکه شده در کشورهای مختلف، جذب سرمایه گذاری خارجی با ایجاد اطمینان و اعتماد سرمایه گذاران خارجی توام با ثبات سیاسی در داخل، رفع موانع برای امضاء اف ای تی اف(FATF) و بحث توافق پالرمو و تلاش جدی و سازمان یافته برای ورود به پیمان کشورهای نوظهور اقتصادی بریکس همچنین ورود به سازمان تجارت جهانی(WTO) و مهم ترین عرصه یعنی به نتیجه رساندن مذاکرات وین موسوم به برجام، تسریع در حل مسائل ذکر شده، مجموعه ای از شاخص های متفاوت از سیاست های کنونی است که اقتدار کشور را تقویت و در جایگاه بهتری قرار می دهد و رضایت عمومی در داخل هم حاصل می شود.

 

با دیپلماسی محدود بسته و غیرقابل اتکا با کشورهایی که موضوعات جهانی دیگری غیر از جلب رضایت ایران را دنبال می کنند، نمی توان یک دیپلماسی خلاق را به میدان جنگ دیپلماسی جهان آورد کشور در مضیقه است، دولت جدید باید این موضوع را عمیقا درک کند.

 

نکته آخر اینکه پایان عصر همگرایی های منطقه ای به عنوان دیپلماسی خلاق، کارآمد و موفق فرارسیده است، باید عرصه دیپلماسی کشور را به حوزه همگرایی های نومنطقه گرایی در قالب صف بندی شمال- جنوب و بحث جدی رقابت های هژمونیک نزدیک کرد که خود فصل دیگری از سیاست ورزی است که در مقاله ای دیگر به آن می پردازیم.

 

گفتنی است این مطلب به عنوان سرمقاله در روزنامۀ "مردم سالاری" - سال بیستم- شماره 5509 - شنبه 30 مردادماه 1400 نیز چاپ و منتشر شده است. https://b2n.ir/p96207 

 

 

منصور انصاری

 

پژوهشگر سیاسی اقتصادی

 

23/ 05/ 1400

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

33561927783576807403

  

تمامی حقوق مادی معنوی سایت محفوظ است .